نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





بگو اي دوست

بگو اي دوست.......از غم بگو....اين گوش ميشنوه.....شايد بگي شنيدنت به چه دردم مي خوره....اما .....اما گفتن تو خيلي به دردم مي خوره........اين جا رو يه اتاق تاريك فرض كن.....يه چيزي بگو كه واقعا مي خواي......فرياد كن......فرياد كن 


[+] نوشته شده توسط رامين در 23:43 | |







اگه يه چيزي تو دلت هست كه باعث بشه يه آهي از ته دلت بكشي و يا بخواي يه جمله بگي.....اين جا بهترين جاست اون جمله رو اينجا بگو....... 


[+] نوشته شده توسط رامين در 16:1 | |







سكوت گويا

سکوت اگر نشانه رضا بود چگونه باور نکنم سکوت گویای تو را

نگاه اگر پیام آشنا بود چرا تمنا نکنم نگاه گیرای تو را

به دلم نقش وفا خطوط مژگان تو زد

به شبم رنگ سحر غروب چشمان تو زد

به چشم مستی بخشت ز عشق اثر می بینم

ز جلوه فروردین شکفته تر می بینم

سکوت گویای تو را

نگاه گیرای تو را

چشمانت بود آئینه ای روشن چون دل اهل صفا

تصویری ز سیمای سحر می خندد در این آئینه ها

نگه من بسوی نگهت چو کبوتر برد نامه دل

به هوایت زند پر که مگر شبی آگه ز هنگامه دل

گمان برم که خاطر تو رضا عاشقان پسندد

دل تو هر چه خاطر من طلب کند همان پسندد

سيمين بهبهاني: با صداي ايرج بسطامي 


[+] نوشته شده توسط رامين در 17:55 | |







فرياد غم

برلب درياي عشق تو ساعتها بي حركت ومانند جسمي بي جان نشسته بودم،.....به آن امواج پرتلاطم وپرحركت نگاه ميكردم.
فرياد زدم:اي دريا! توهم مانند من بيقراري؟ آياتوهم مانند من عاشقي ودرپي.............معشوق خود ميگردي؟
اي امواج! من هم مانند شمادرپي جان ازدست رفته ام همچون شماسرگردانم.
اي دريا! خوشابه حالت كه باصداي امواجت به اوميفهماني كه عاشقي...
وباريختن آب برساحلت، دوست داشتنت رابه اوميگويي... ولي افسوس كه او
اشك چشمان مرا نديده ونميداند كه چقدردوستش دارم.
تقديم به او كه عزيزترينمه و نبودنش شكنجه گر دل كوچيكمه. 

منبع : ساحل


[+] نوشته شده توسط رامين در 17:53 | |







صداي پاي دلتنگي!

 

میان کوچه می پیچد صدای پای دلتنگی

 

به جانم می زند آتش غم شبهای دلتنگی

 

چنان وامانده ام در خود که از من می گریزد غم

 

منم تصویر تنهایی منم معنای دلتنگی

 

چه می پرسی زحال من؟ که من تفسیر اندوهم

 

سرم ماوای سوداها دلم صحرای دلتنگی

 

در آن ساعت که چشمانت به خوابی خوش فرو رفت

 

میان کوچه های شب شدم همپای دلتنگی

 

شبی تا صبح با یادت نهانی اشک باریدم

 

صفایی کرده ام در آن شب زیبای دلتنگی

 

 


[+] نوشته شده توسط رامين در 17:41 | |



صفحه قبل 1 صفحه بعد